نمایشگاه فرانکفورت 10 - نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
در این سایت رمان های صلاح الدین احمد لواسانی با ویرایش بروز منتشر می گردد
نمایشگاه فرانکفورت 10 - نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
سه شنبه 26 آبان 1398 ساعت 12:36 | بازدید : 65 | نویسنده : کاتب | ( نظرات )

داستان دهم : نگاه  های متعجب فروشندگان

 

 

این اروپایی ها ، غذا خوردنشون که مثه آدم نیست ..... فکر کنم . با  یه وعده  غذای ما  ایرانیها سه تاشون می ترکن .......... همه  فروشنده ها هاج و واج  منو نیگا می کردن ..... پیاز ده کیلو، بادمجان  سه  کیلو ،  گل  کلم  سه عدد  بزرگ ، هویج  یک  کیلو ، سرکه  سه تا دبه ، گوجه فرنگی سه کیلو ،  خیار سه  کیلو ، گوشت چرخ کرده  سه کیلو، گوشت لخم  راسته سه  کیلو ، مرغ سه  عدد  خلاصه  همه بازار رو بهم  ریختم ..... حسن دوید اومد سراغم  گفت  :  احمد  چیکار می کنی ؟

گفتم :  این  چند روز  که من اینجا  هستم ، آشپز خودمم ..... مثل  قدیما....

حسن گفت :  ولی.....

کفتم : ولی و  اما .... چی .... ؟

حسن هم زمان با من گفت : نداریم ........  

گفتم .... همینه

فریده هم همین  زمان رسید و گفت :   احمد ......

 انگشتم  رو روی دماغم  گذاشتم و گفتم : هیس ....... برید ..... برید ، پی کارتون ........  دخالت  هم نکنین ........  و ادامه دادم  بار بی کیو که  دارین ؟

حسن گفت :  آره  ،   توی  حیاط پشت خونه .........

 گفتم  : خوبه ، زغال می خوام  برو بگیر ، فریده و  نو بهار رو هم فرستادم دنبال نخود  سیاه  ....... سرگرم خرید بقیه مایحتاج  شدم ................علی که بیشتراز محسن  من  رو می شناخت ، با لبخندی روی لب  منو تماشا  می کرد ..... گفتم علی جان  با  محسن  جون  اینا رو  ببرین بزارین  پشت  ماشین  بابا ......

علی چشمی گفت  و با اشاره به  محسن  همه وسایل  خریداری شده رو  به پشت  ماشین انتقال  دادن  .....

 بعد از  پایان  این کارها به  علی گفتم :علی جون ، کباب ترکی توی مترو فرانکفورت رو یادته؟ ....

 گفت: بله  عمو .....

گفتم :  لای اون  ماست  چکیده  می زدن ...... میدونی از کجا میشه  اون ماست  رو  پیدا کرد ؟ ........

علی گفت: من نمی دونم  اما عمو  مهدی حتما" می دونه چون با بچه های ترکه ساکن بن  دوسته و هرچی از اینجور  چیزا

 می خواد  از  اونا  تهیه  می کنه ................. اگه می خواین بهش  زنگ بزنم ،  بپرسم .

 گفتم  : زنگ  بزن  بگو من اومدم .... می خوام  ببینمش ، تا دو ساعت دیگه با ماست خودش رو  خونه معرفی کنه .......

گفت: چشم  الان  زنگ میزنم ......

 گفتم  : ببین  بگو  خیلی ماست  می خوایم ............ به اندازه یه  دبه  بزرگ ........اگر  کمی ترش هم باشه بهتره ، با  سبزی محلی توش .....

علی   گفت :   چشم و شروع کرد  به  شماره گرفتن

مهدی رو می شناختم ......... بچه بود زیاد می دیدمش ، وقتی می رفتم خونه  حسن اینا ...................... بچه خوبی بود ، منم  زیاد سربسرش میذاشتم ......... البته الان  دیگه باید پدرهم شده باشه ،  حدود سی و  دو ، سه سال باید  داشته باشه ........... بگذریم محسن گفت : عمو من چیکار کنم؟ .........

گفتم  :  عمو جون  دو باکس  آب بدون گاز می خوام ...... متوجه  شده بودم  ،  حسن اینا  از آب  گازدار استفاده  می کنن و من از  آب  گاز  دار خوشم  نمی اومد..... ادامه  دادم :  هرچی نگاه  کردم  ندیدم عمو .....

محسن گفت : می دونم کجا باید تهیه کنم ..... پرید  و به  چشم بهم  زدنی  با آب برگشت ..... و گذاشت پشت  ماشین .......

علی  گفت : عمو دیگه صندوق  جا نداره  ........

گفتم :  خریدمون  نموم  شد ............ حرکت  به سمت خونه

محسن گفت: عمو  قرار  شام  بریم  مک  دونالد ...........

گفتم : مک  دونالد و ولش کن  ...... امشب  مک عمو  شام  می خوریم .......... بابا اینا رو پیدا کنین  بریم به سمت خونه ...........هنوز  این  حرفم  تموم  نشده بود که حسن و فریده و  نوبهار با  زغال از راه رسیدن .......

 گفتم :  حسن  بزن بریم خونه  .........

حسن گفت : شام می خوایم بریم  رستوران مک دونالد........

گفتم : حسن   جان در حوزه  استحفاظی من  داری وارد میشی . یه  بار به زبون خوش بهتون  گفتم  تا زمانیکه من  اینجا هستم ..... رستوران فقط رستوران  مک  احمد ......... همین   و واسلام ...... بزن بریم تا اون روم بالا  نیومده .......

فریده  و حسن  یه نیگاهی  به  هم  کردن و فریده  نوک  انگشتش رو نشون داد و گفت:   اینقدر هم تغییر نکرده .........

حسن گفت : پس  بریم ........... تصمیم ها  گرفته شده ........... بچه ها زده  زیر خنده وهمه سوارشدیم  و رفتیم  بطرف خونه .



موضوعات مرتبط: نمایشگاه فرانکفورت , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست










می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 78
بازدید کل : 3456
تعداد مطالب : 95
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان رمان های صلاح الدین احمد لواسانی و آدرس katef.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 95
:: کل نظرات : 3

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 17
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 25
:: بازدید ماه : 78
:: بازدید سال : 2514
:: بازدید کلی : 3456